جمعه های شیرین
همیشه روز جمعه برام لذت بخشه چون سرکار نباید برم و با تو هستم و شما راحت میخوابی و من کنارت هستم و اصولا آخرین درخواست می می را هم تا ساعت ٧ صبحه و راحت میخوابی و مثل هم هستیم باید سکوت مطلق باشه و من چون عادت به سحرخیزی دارم گاهی زودتر پا میشم و کمی از کارهام را انجام میدم و مواظبم سکوت باشه و صبحانه را صبر میکنم تا شما بیدار بشی ٦ اردیبهشت تا شما خواب بودی من هم رفتم و اولین توت فرنگی که باباجون کاشته بود و خیلی هم بهش رسیدگی میکرد و از پرورششان لذت میبرد را چیدم شما که بیدار میشی با هم صبحانه میخوریم صبحانه را چند لقمه بیشتر نمیخوری و کمی هم چای عسل که جدیداً ازم تکه نان میخوای که بندازی توی استکانت ...
نویسنده :
سمیه
12:35